plato

Sunday, July 09, 2006

پرویز یاحقی و فريدون شهبازيان

يا عماد من لا عماد له

نگاهي به زندگي و زيست استاد پرويز ياحقي





پس از ورود ويولن به ايران در اواخر عهد ناصري و آموزش آن توسط موسيو دوال فرانسوي به عنوان اولين مدرس ويولن در ايران، فراز و فرودهايي بر اين ساز رفت تا به دست كلنل علينقي وزيري رسيد. اين شخص تحصيلكرده و آگاه بر اصول موسيقي تحولاتي در نحوه آموزش و نواختن اين ساز به وجود آورد كه حاصل آن ظهور چهره هاي فراوان و نوازندگاني قابل گرديد كه از برجسته ترين آنها به ترتيب مي توان ابوالحسن خان صبا، حسين خان ياحقي، رضا محجوبي و... را ياد كرد. اين بزرگان و به خصوص استاد ابوالحسن صبا (منشأ تحول موسيقي ايراني) با تحمل مشقات فراوان و در آميختن خلاقيت خود با اندوخته هاي گذشته، فصل جديدي در سير تحول ويولن در ايران به وجود آوردند و هر يك برگزيدگاني از مكتب خويش به جاي نهادند كه در اين بين شاگردان مكتب صبا و ياحقي كه بعضا هر دو استاد را تجربه كردند به دليل فراگيري آموزه هاي هر دو مكتب (شيوه غربي در مكتب صبا، شيوه ايراني و شيرين نوازي در مكتب ياحقي) به جايگاه قابل توجهي دست يافتند. برجسته ترين نوازندگان اين نسل عبارت بودند از: علي تجويدي، مهدي خالدي، همايون خرم، حبيب الله بديعي، پرويز ياحقي، اسدالله ملك و... در اين مقال مروري اجمالي خواهيم داشت به پرويز ياحقي و آثار و احوال او.
پرويز صديقي پارسي (۱۳۱۶- تهران) يكي از چهره هاي بي بديل موسيقي ايراني است كه نامش با ويولن عجين شده، چنانكه نسل قبل و حتي بعد از انقلاب با شنيدن نام ويولن، بلافاصله نام پرويز ياحقي به ذهنشان متبادر مي شود و اين امر از تأثيرگذاري اين شخص بر ذهن سطوح مختلف جامعه حكايت مي كند.
او چنانچه خود مي گويد در كودكي حسب مقتضيات شغلي پدر به همراه خانواده به لبنان سفر مي كند و پس از گذشت مدتي كوتاه و به دليل دور بودن از معشوق جاوداني اش ويولن به حالت احتضار مي رود كه با توصيه پزشكان، خانواده اش تسليم خواسته وي شده و او را به ايران مي فرستند تا در كنار دايي هنرمندش حسين خان كسب فيض كند. پرويز با تلمذ در مكتب نه تنها هنرمندپرور، بلكه انسان پرور حسين خان و ابوالحسن صبا و تلفيق نبوغ ذاتي، خلاقيت و استعداد شگرف خويش با اين داشته ها هر چه سريع تر پله هاي ترقي را پيمود تا جايي كه در همان سنين جواني در برخي اركسترها و قطعات، به رغم حضور استادانش، سلوها به او سپرده مي شد (كه خود نشان از خارق العاده بودن اين جوان داشت). اين سير صعودي با ساختن چهار مضراب، قطعات و آهنگ هايي جاودانه، تنظيم، تكنوازي و همنوازي هاي فراوان در كنار بزرگان موسيقي آن زمان به بالاترين درجه خويش رسيد و او را به عنوان يك نوازنده صاحب سبك به جامعه معرفي كرد. سبكي كه انحصاراً مال او و زاده خلاقيت، تكنيك، احساس و نوآوري هاي خود او بود و مقلدان فراواني نيز پيدا كرد كه از آن جمله مي توان: مجتبي ميرزاده، سياوش زندگاني، بيژن مرتضوي، جهانشاه برومند و... را نام برد كه هر يك در نوع خود نوازندگاني مطرح هستند، اما همگي به نوعي مستقيم يا غيرمستقيم از اين بزرگوار تأثير گرفته و انشعابات اين سبك محسوب مي شوند و با وجود داشتن احساس مستقل، هيچ گاه نتوانستند در بروز اين حس استقلال كامل نشان دهند.
در سبك پرويز ياحقي با كثرت تكنيك و تنوع در استفاده از آنها فراوان برخورد مي كنيم: ويبر، مالش و گليساندوهاي گوشنواز و شيرين، استفاده به جا از پوزيسيون هاي مختلف، اجراي تريل هاي قدرتمند و سريع با انگشتان دوم و سوم، آرشه پراني هاي متناسب با نوع دستگاه و قطعه، نزديك كردن آرشه به خرك در حين آرشه كشي، استفاده از پيزيكاتو در قطعات ضربي و نهايتا استوار بودن بخش اعظمي از نوازندگي، مانور و خلق ملودي روي سيم هاي بم كه اين يكي نقطه عطف و بهتر بگوييم نگين انگشتري سبك ياحقي محسوب مي شود، زيرا در گذشته و مشخصا تا قبل از او هيچ كس تا به اين حد از سيم هاي بم استفاده نمي كرد و اساسا قادر به خلق ملودي زيبا و محرك احساس برروي سيم هاي ۳ و ۴ نبود و در واقع او را مي بايست احيا كننده سيم هاي بم ويولن ناميد. چهارمضراب ها، آهنگ و رنگ هاي ساخته او كه شروع و پايه آنها از سيم هاي sol و re بوده و قسمت اعظم آنها نيز در همين محدوده مي باشد، گواه اين مدعاست.
لازم به يادآوري است كه برخي قطعات او با كوك هاي مخصوص و برخي ديگر با كوك افتاده نواخته مي شود كه اين دو كوك و به خصوص افتاده (به معني همصدا بودن دو سيم در كنار هم [mi-mi la mi] از ابداعات حسين خان ياحقي و مختصات همين مكتب و سبك است كه بعدها توسط ديگران نيز مورد استفاده قرار گرفت).
اين روح بي قرار و ناآرام كه فراز و فرودهاي زيادي را در طول دوران حياتش سپري كرده و از قضا جفا هم زياد ديده، وقتي به جان ساز ريخته شده و با ويولن درمي آميزد، با اشرافي كه بر رديف موسيقي ايراني دارد، از دل اين درياي بي پايان اصواتي را بيرون كشيده و خلق مي كند كه وجود هر شنونده را مسحور هنر خويش كرده و او را به دنياي ديگري رهنمون مي سازد. او همچنانكه خود مي گويد با ساز زدنش زندگي خويش را روايت مي كند و در واقع راوي زندگي خويش است.
اوراق دفتر تاريخ موسيقي مان را كه ورق بزنيم به نوازندگان خوب و آهنگسازان برجسته اي برخورد مي كنيم، اما معدود كساني در اين جمع وجود دارند كه هر دو هنر، يعني آهنگسازي و نوازندگي را آن هم در حد اعلا تواماً در خويش جاي داده باشند و بي شك يكي از يكه تازان اين ميدان، پرويز ياحقي است. وي به لحاظ خلق و خو و شخصيت به گواه دوستان، شاگردان و مرتبطان با وي، يك نمونه كامل و چكيده راستين مكتب آن دو اسوه اخلاق (صبا و حسين خان) است و هنر والاي او جلوه اي از ذات ناب اوست كه بر پرده ساز ميخرامد و با جلوه گري دل مي ربايد. او از ساليان دور تاكنون رابطه بسيار صميمي با ساير هنرمندان اين خاك و بالاخص موسيقيدانان داشته و حتي با نوازندگاني كه به نوعي رقباي او به حساب مي آمدند (بديعي، خرم، ملك و...) دوستي نزديك و رابطه احساسي عميق و عاطفي داشته و دارد (چيزي كه متاسفانه در عصر حاضر كمتر با آن برخورد مي كنيم).
مروري بر پرونده هنري او نشان مي دهد كه يكي از اركان برنامه گل ها بوده كه با همنوازي در كنار خوانندگان و نوازندگان مطرح آن زمان چه زن و چه مرد كه بعضي از آنها را خود او به اين عرصه آورده بود، ساختن آهنگ هاي ماندگاري همچون: بيداد زمان، مي زده شب (ماهور)، سراب آرزو (افشاري)، غزالان رميده (شوشتري و همايون)، آهنگ زيباي او در چهارگاه با مطلع: [آن كه دلم را برده خدايا زندگيم را كرده تبه گو...]. (گل هاي رنگارنگ شماره ۴۲۰ و ۴۲۸) با تنظيم زيباي زنده ياد جواد معروفي و آهنگ هاي ديگري كه مجال نام بردن از آنها نيست، افراد بسياري را به موسيقي ايراني علاقه مند كرده كه حتي به رغم گذشت ساليان متمادي بر اين آهنگ ها، هنوز هم ورد زبان عوام و خواص هستند و نيك است بدانيم بخش اعظمي از اين آثار حاصل هم نفسي ۵۰ ساله با ترانه سراي معاصر استاد بيژن ترقي است كه از همين جا آرزوي طول عمر توام با سلامتي برايشان داريم.
اگر به زمان ساختن اين آهنگ ها و سال هاي فعاليت ياحقي توجه بكنيم، درمي يابيم در برهه اي كه وجود موسيقي هاي مبتذل و كاباره اي و... موسيقي اصيل ايراني را تهديد مي كرد و به حاشيه مي راند، او يكي از خادمان و پاسبانان اين موسيقي بوده كه هنوز هم پس از گذشت بيش از نيم قرن همين خط سير را دنبال مي كند و اخيرا چند كار از تكنوازي ها و كارهاي بدون كلام او منتشر شده كه حاصل گوشه نشيني سال هاي اخير اوست و در اين آثار، اندكي تغيير فرم و تبعيت احساس را از عوامل اجتماعي و شرايط محيطي و روزمره مشاهده مي كنيم. وي با نواختن سه تار نيز كاملاً آشناست و در صدابرداري هم يدي طولايي دارد و كارهاي زيادي را صدابرداري كرده، چه از آثار خود و چه ديگر نوازندگان و دوستان هم روزگارش و هم اكنون نيز براي ضبط كار به دليل تكلف ها و هزينه هاي فراوان استوديوها و ساير مشكلات در منزل خود به اين كار مشغول است. در نظر بگيريد تهيه دستگاه هاي حرفه اي صدابرداري، ميكروفون هاي مخصوص و ساير آلات و ادوات را با هزينه شخصي و در منزل و مقايسه بكنيد آن را با شرايط قبل از انقلاب كه راديو در اختيار موسيقيدانان بود و براي ضبط كار اصلا دغدغه اي وجود نداشت، سپس خود بخوانيد حديث مفصل از اين مجمل كه چرا آثاري همانند آثار گذشته از قبيل برنامه هاي تكنوازان، گل ها و... ديگر تكرار نمي شود؟



فريدون شهبازيان

تازه جايزه بهترين آهنگساز را از جشنواره پاسيفيك (آسيا- اقيانوسيه) براي فيلم «خاموشي دريا» گرفته بود؛ اما بحث ما راجع به اين جايزه و آن جشنواره نبود. با او حتي مباحث نظري موسيقي را هم مطرح نكرديم- كه مي گويند خوب مي داند- بلكه يكراست رفتيم سراغ مسئوليت طولاني مدتي كه داشت و حالا ندارد. فريدون شهبازيان نزديك به دو دهه مسئوليت معاونت موسيقي مركز موسيقي صدا و سيما را به عهده داشت و حالا مثل هر صاحب منصبي كه از منصبي كنار مي رود، حرفها و انتقادات زيادي دارد؛ با اين تفاوت كه مسئوليت هر آنچه در دوره حضورش اتفاق افتاده را مي پذيرد و لابد هنوز به نتايجش اعتقاد دارد. شهبازيان به غير از مسئوليتش، موسيقيدان زنده اي است و اين را بسياري از صاحب نظران نيز اذعان دارند و حالا با مسئوليتي كه ندارد، در استوديوي مهر مشغول جمع كردن كاستي با يكي از خوانندگان مطرح است و همان جا بود كه به گفت وگو با او نشستيم. در پايان گفت وگو، از او درباره كاستي كه اخيرً با اشعار شاملو منتشر كرده است، پرسيديم؛ اما محور گفت وگوي ما همان است كه گفتيم. دري كه صدا و سيما بر روي موسيقي پاپ گشود و او معتقد است عامل اصلي اين كار او بوده است.

با فريدون شهبازيان از مواضع زيادي مي توان آغاز به گفتگو كرد، اما ترجيحا مي خواهيم به مسئله اي بپردازيم كه زودتر به ذهن مي آيد و آن هم شروع دوباره موسيقي پاپ بعداز انقلاب اسلامي است، كه مي توان گفت شما به نوعي يكي از اصلي ترين كساني بوديد كه اين كار را آغاز كرديد. مي خواهيم بدانيم اهداف اوليه شما چه بود؟

از همان سالهاي اول انقلاب، كه موسیقی ایرانی دچار محذوراتي شده بود و به هر حال عوامل بازدارنده اي در آن به وجود آمده بود، من به عنوان مسئول موسيقي در راديو و بعد صدا و سيما كار مي كردم. همان زمان هم اركستري را تشكيل داديم كه البته به اقتضاي شرايط بيشتر موسيقي حماسي اجرا مي كرد، چون اساسا انقلاب نه تنها در ايران، بلكه در سراسر دنيا، روي همه وجوهات اجتماعي اثر مي گذارد و موسيقي و ديگر هنرهاي آن جامعه نيز بايد متأثر از حوادث اجتماعي باشد. از همان سالها به اين فكر بودم كه موسيقي اي را در صدا و سيما توليد كنيم كه پاسخگوي جوانان باشد. در آن سالها بيشتر موسیقی هاي ايران، حماسي و يا سنتي بود كه كم كم موسیقی- هاي ملی و محلی ایران نيز به آن اضافه شد. تا اينكه نزديك به ده سال پيش كه علي معلم مسئوليت واحد موسيقي صدا و سيما را به عهده گرفت، جواناني آمدند كه راغب بودند در زمينه موسيقي پاپ فعاليت كنند و ما چون نمي توانستيم بي بهانه و دليل عذر همه را بخواهيم و انبوه مراجعان را بازگردانيم، به فكر چاره افتاديم. من شخصا فكر كردم كه بهتر است جايي باز كنيم تا جوان ها هم بتوانند موسيقي مورد علاقه خود را دنبال كنند. تا آن زمان موسیقی- هاي كودك، ملي،سنتي، كلاسيك و محلی ایران و غيره اجرا مي شد و تنها كساني كه بدون خوراك مانده بودند، جوان ها بودند. گو اينكه بسياري از آنها موسيقي كلاسيك و سنتي را دوست داشتند، اما جاي موسيقي اي براي آنها خالي بود. آرام آرام به اين فكر كردم كه بايد جايي براي آن تعريف كنم.

اين مسئله به طور حتم در شورا و يا جمعي مورد بررسي قرار گرفت و بعد عمل شد، شوراي تصويب اين موسيقي چه كساني بودند؟

در همان شوراي موسیقی كه آقاي معلم، من و چند نفر ديگر بوديم، كارها را خودم ارزيابي مي كردم و مجوز مي دادم، در آن زمان قائم مقام مركز موسيقي هم بودم.

صدا و سيما يك شوراي عالي موسيقي هم دارد؟

آن زمان اين شورا تشكيل نشده بود. شوراي عالي موسيقي بعد ها تشكيل شد كه مديران شبكه ها و مسئولان نيز در آن بودند كه صرفا بر عملكرد شوراي موسيقي نظارت مي كرد، نه بر موسيقي ها.

شما پيش از انقلاب هم در راديو فعال بوديد و با هوشنگ ابتهاج (سايه) كار مي كرديد، شايد خيلي ها انتظار داشتند، در كنار معلم، تجربه موفق سالهاي گذشته تكرار شود، اما فكر نمي كنم آن قدرها هم تجربه موفقي از آب درآمده باشد، چون بعدها موسيقي پاپ به جايي رسيد كه شايد نمي شد پيش بيني كرد.

اين تجربه شروع موفقي داشت. زماني كه تصميم گرفتيم، موسيقي پاپ را راه بيندازيم، مصمم شديم از بهترين خوانندگاني كه مي شد در ايران پيدا كرد، استفاده كنيم و همان طور كه امروز شاهد هستيد، موسيقي اي كه ما ارائه كرديم و خوانندگاني كه در ابتدا معرفي شدند، هنوز هم از خوانندگان خوب محسوب مي شوند. از طرفي آنچه ما ارائه كرديم، پاپ نبود و نمي شد به آن پاپ اطلاق كرد و ما اصلا نمي خواستيم به آن پاپ اطلاق شود. ما مي خواستيم موسيقي اي را ارائه كنيم كه اندكي فرياد، عصيان و سركشي در آن باشد و آرام آرام بتواند در دل جوانان جا باز كند. اما راه عوض شد و ما در آن نقشي نداشتيم. من به شخصه تا سه سال پيش كه آنجا بودم، به شاهد آرشيوي كه وجود دارد، سعي كردم كارها ارزش هنري داشته باشد. آقاياني كه در ابتدا آمدند و تست صدا دادند و پذيرفته شدند، خوب كار كردند. برخي مي گويند ما مي خواستيم موسيقي پاپ يا چيزي توليد كنيم كه جلوي موسيقي وارداتي را بگيرد، اين ذهنيت اشتباه است، هرگز نيت مقايسه و مقابله با كسي يا جرياني را نداشتيم، ولي اين امر خود به خود پيش آمد.

پس چرا خوانندگاني كه در ابتدا معرفي شدند و آغاز به كار كردند، صدايي كاملا شبيه به خوانندگاني داشتند كه سالها بود كشور را ترك كرده بودند. حتي بعضي وقتها اين طور به نظر مي آمد كه تعمدا سعي مي شود الگوهاي گذشته تكرار شود.

اينجا دو مسئله متفاوت وجود دارد؛ يكي آهنگسازي است و ديگري خوانندگي. متأسفانه اين دو مقوله هميشه به درستي تفكيك نمي شود. در همان زمان هم آهنگسازي ها متفاوت بود، تنها صداي بعضي از خوانندگان شبيه خوانندگاني بود كه پيش از اين فعاليت مي كردند، ولي كل اثر كه در بازار به فروش مي رفت بسيار متفاوت از آن چيزي است كه شما فكر مي كنيد.

ممكن است اين طور باشد، اما اين تشابه صدا، باعث موفقيت اين خواننده ها شد و نظر مردم را به خود جلب كرد. آن موقع اولين توجهي كه هر كسي مي كرد؛ اين بود كه يكي آمده شبيه فلاني مي خواند. شما چقدر سعي كرديد جلوي اين تقليد ها و تشابه ها را بگيريد؟

من هرگز سعي نكردم جلوي اين اتفاق بايستم. چون اعتقادي به اين كار نداشتم. در درجه اول دست پرورده صدا و سيما چند نفر بودند: محمد اصفهاني، خشايار اعتمادي، عليرضا عصار و شادمهر عقيلي كه فقط ترانه «گل ياس» را با صدا و سيما اجرا كرد. ديگران كه منظور شما به آنها هم هست بعدا اضافه شدند و البته چه اشكالي داشت؟ اين كار باعث شد اسطوره بودن بعضي ها شكسته شود. پيش از آن همه فكر مي كردند هيچ كس نمي تواند مثل فلاني باشد، اما ديدند حتي بهتر ازآن هم ممكن است.

خوب، همين دو سه نفر هم شامل اين موضوع مي شدند. به نظر مي رسيد سياست خاصي مي خواهد اين شبيه سازي انجام گيرد. باور اينكه اين عمل كاملا اتفاقي بوده، دشوار است. بر فرض اگر هم اين طور باشد، انتظار نمي رود صدا و سيما با چنين تصميمي كه در شوراي موسيقي گرفته مي شود، به راحتي كنار بيايد و بعد هم اين قضيه دنبال شود.

اصلا چنين چيزي نبود، بعدها شايد به دليل اينكه چند اثر از اصفهاني، اعتمادي و غيره پخش شد، دولتمردان هم به اين فكر افتادند كه اين موسيقي مي تواند رايج شود. اما در ابتداي امر، هيچ كس چيزي به ما ديكته نكرد. من با ميل و رضايت خودم تصميم گرفتم موسيقي اي ويژه جوانان توليد شود.

امابه نظر مي آمد در آن زمان و حتي هنوز سياستگذاري صدا و سيما آن قدر ها با اين موضوع همخواني نداشته باشد و چطور ممكن است شما بتوانيد بدون هيچ مانعي اين كار را انجام دهيد؟

بله. اما واقعيت اين است و آن زمان، كسي مخالفتي با اين كار نداشت. من باز هم مي گويم كه اين تصميم شوراي موسيقي بود نه هيچ كس ديگري.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home