plato

Saturday, January 13, 2007

براي مهران مديري و كيومرث پور احمد


يا عماد من لا عماد له

تن کن آوار من و ، با من باش

دل به رویا بزن و ، با من باش

قصه مون به انتها نزدیکه

درد ته کشیدن و ، با من باش

لحظه ها ی رفته رو به باد بده

صبح سرد رفتن و ، با من باش

رو حریر آرزو پوسیدیم

لمس سرب و آهن و ، با من باش

قامت همیشه خیس جاده رو

بشکن این شکستن و ، با من باش

رو غروب جاری ثانیه ها

شعر بارون شدن و ، با من باش

توی بی ترانگی و بی رویایی

آخرین یخ زدن و ، با من باش

تو همین بیت با سکوت خط می خوریم

تلخی نبودن و ، با من باش

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home